ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﯽ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺖ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺒﻮﺩﻡ ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺁﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺑﮕﺬﺭﻩ !
تو را نمیبخشم که وقت بودن نبودی
وقت دیدن ندیدی
وقت عاشقی هرزگی کردی
وقت گریه با دیگران خندیدی
تو را هرگز نمی بخشم که هرگز با من نبودی و من به سادگی همه ام با تو بود …
چند بار گفتید واقعاً،واقعاً !! خیلی به مردها خندیدید!
پس نتیجه اینکه :
خدا مردها را آفرید که گاهی خانمها را بخندانند و اغلب اوقات آنها را حرص بدهند !
شما جدی نگیر جهت مزاح گفتن…
من مورچه ای را مسخره میکردم که عاشق یک تفاله چای بود خودم را فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی
بودم که فکر میکردم آدمه!
آدم فهمیده ای بود
خوب می دانست کجاها خودش را به نفهمی بزند.
آنقدر چشم، انتظار آمدنت نشستم
که تمامی دربهای باز،
بر روی پاشنه انتظار پوسیدند
گندم شایسته :
چرا امید بر عشقی عبث بست ؟
چرا در بستر آغوش او خفت ؟
چرا راز دل دیوانه اش را
به گوش عاشقی بیگانه خو گفت
بیشتر ما خوب یاد گرفتیم که چگونه در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل
ماهی ها اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه انسان باشیم !
هیچوقت به ناحق پا روی کسی نزارین …
یادتون باشه “دست” زمونه “پای” خیلیارو قطع میکنه !
بدترین چیز اینه که محبت مادرو با “هان” و “چیه ؟
” جواب بدی ولی زنگ یه غریبه رو با “جانم !”
متاسفم برای بعضیا …
گاهی دوست دارم بدون پک زدن
فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد
شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من . . .
خـیـــلـــى بـــده احــســاس کــنــى مــثــل دارویــى که
فقط وقت نیاز ازت استفاده کنند …
ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﻧﯿـــــــــــﺎ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ!…
ﻣﮕـــــــــــﺮ ﺗﻮ ﭼﻨـــــــــــﺪ ﻧﻔﺮ
ﺑﻮﺩﯼ ؟!!
ﺗﻪ ﺩﯾﮓ” ﻋﺸﻖ ِ ﺍﻭﻝ ” ﺭﺍ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻪ
ﺑﺴﺎﺑﯽ ،
ﭼﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﮑﺎﺝ ِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪﯼ ،
ﭼﻪ ﺑﺎ ﺳﯿﻢ ِ ﻇﺮﻓﺸﻮﯾﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻫﺎﯼ
ﺑﻌﺪﯼ ،
ﺍﺯ ” ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ …
ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﻫﯽ ﺑﺴﺎﺏ
ﻭ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎ ﻫﻨﺠﺎﺭﺵ
ﺳﺮ ﺩﺭﺩ ﺑﮕﯿﺮ …
ﮔﺮﯾــــــﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﺿﻌـــﻒ ﺑﺎﺷﺪ
ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻮﺩﮐــﺎﻧﻪ ..ﺷﺎﯾﺪ ﺑﯽ ﻏــﺮﻭﺭ …
ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮔﻮﻧﻪ ﻫــــﺎﯾﻢ ﺧﯿﺲ ﻣﯽ
ﺷـــﻮﺩ
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ،
ﻓﺼﻞ ﺑﺮگ ﺗﻮﺕ ﻭ ﭘﯿﻠﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ
ﻓﺼﻞ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺷﺪﻥ ﯾﺦ ﺑﺎ ﺁﺏ
ﻓﺼﻞ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻡ
ﻓﺼﻞ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﺑﯽ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻮﺍﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ !
و عشق
تنها گناهیست
که به وقت ارتکاب آن،
خدا برای بشر
ایستاده دست می زند!
حس تقدس
در رگهایم میدود
وقتی به مذهب تو
عاشق میشومُ
دل و دین می بازم
در جلسه امتحان عشق ، من مانده ام و یک برگه ی سفید !
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود !
تیکه جدید مرام :
بند کفشتیم ، گره بزن خفه شیم !
تا وقتی در ساحل چشمان آرامت قرار نگیرم ،
بی قراری های دلم تمام نمیشود
اشک ها قطره نیستند ،
کلماتی هستند که می افتند
به خاطر کسانی که مخاطب هستند و نمی فهمند !
آدمست دیگر …
یک وقتایی دوست دارد ،
دست خودش را بگیرد و ببرد یک جای دور و رهایش کند
به امان خدا !
ای کاش که از حال من خبرت بود
ای کاش دمی از سر کویم گذرت بود
من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز
ای کاش که کاشانه من زیر پرت بود
وقتی دلتنگ میشوم تو را میان اشک هایم میبینم ،
ولی اشکهایم را پاک میکنم تا کسی تو را نبیند
باید رفت !
باید رو به راه شد
رو به راهی که مقصدش تو باشی
فقط که زخم ها نیستند...!
گاهی کسی
چنان نرم به تنت دست می کشد
که جایش تا ابد روی پوستت می ماند.
یک صندلی نزدیک تر به تو نشستن
چند قدم بیشتر با تو راه رفتن
خوشبختی
کوچکترین لحظه های حضور توست !
گفتم تمام وجودم از آنه تو بود مشکلت چ بود ک با من چنین کردی ؟ ؟
گفت: آنقدر خوبی ک حالم را بهم میزنی !
عــــــــاشـــــــقانه ساده ی من. . .
هنوزم دوسش دارم...
همین!!!
کاش میدانستم در کدام سوی کوچه چشم به راه آمدنت باشم
تا دلم را به سمت لحظه ورودت پر دهم
ای نگهی که نگاهت به نگاهم می نگهد
نگهی کن که نگاهم به نگاهت بنگهد
عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار بازدید
آمار
وب سایت:
